هیچوقت گودی قاشق رو زیر شیر آب نگیرین
این توصیه نسل به نسل و سینه به سینه تو خاندان ما گشته تا رسیده به من
البته بابام وقتی اینو بهم میگفت پیرهنش خیس بود
فک کنم بابابزرگم اونطور که باید و شاید پیامو نرسونده بود !
.
.
.
مهمترین موردی که باید به کاربران ایرانی گوشزد کرد این است که
بابا جان اول ایمیل www نداره والا نداره بلا نداره
.
.
.
رانندگان ماشین های حمل مرغ به جلیقه ضد گلوله و اسلحه تجهیز شدند!
.
.
.
بد تر از رفتن
گندیست که انسانها به باور یکدیگر می زنند !
.
.
.
یکی از بچه ها لپ تاپش رو آورد پیش من ، وصلش کردم به مودمم که فایل دانلود کنم
میگه دانلود نکن حجمم کم میشه !
ینی تا این حد
.
.
.
فتح الله زاده : من صدای شما رو نمیشنوم آقای فردوسی پور !
فردوسی پور : الان صدای منو نمیشنوین !؟
فتح الله زاده : نخیر …!
.
.
.
یه سنگریزه وقتی تو کفش باشه دیگه یه سنگریزه نیست
قلوه سنگه !
.
.
.
حافظ: تـنــم از واسـطــه دوری دلـبــر بـگـداخــــــت. جـانــم از آتــش مـهــر رخ جـانـانــه بسوخت
فروغ فرخزاد: ای شب از رویای تو رنگین شده. سینه از عطر توام سنگین شده
سهراب سپهری: دوست را زیر باران باید برد. عشق را زیر باران باید جست
ترانه امروزی: دوست دختر من نازه، قلبش پر احساسه، عاشقش شدم تازه
رپ: دوستت دارم کثافت! لعنت به اون قیافت
خدا از این به بعد رو به خیر کنه !!
.
.
.
بیاین چند دقیقه برای اونایی که با ماشینشون ساعت ها ترافیک رو تحمل میکنن
تا برسن باشگاه بدنسازی و سوار دوچرخه بشن
سکوت کنیم….
برای دیدن بقیه به ادامه ی مطلب مراجعه شود
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
برای دیدن بقیه به ادامه ی مطلب مراجعه شود
مصطفوی را در غروب روز گذشته به صورت صحنه آهسته تجسم کردم که در حیاط بالا و پایین می پرد در حالی که شرتش را در هوا می چرخاند و می خندد. شرت را نوازش میکند و مانند کودکی خردسال آنرا بالا پایین می اندازد که ناگهان ضرب دستش زیاد می شود و شرت به طرزی کاملا سینمایی در نمایی کلوزآپ در آسمان چرخ می زند و لای نرده ها گیر میکند. او هم اندوهگین دستی لای موهای یکی درمیانش می کشد. تمام طول شب در حیاط بیدار می ماند و به پنجره ام چشم می دوزد تا من بیدار شوم و به محض اینکه پرده را کنار بزنم بیاید بالا و محبوبش را از من مطالبه کند. ظهر از پشت پنجره نگاهش میکردم که با یک کت و شلوار گران قیمت سوار اتومبیل گرانقیمتش میشد. حتما زیر کت و شلوار، آن شرت نفرت انگیز را پوشیده بود. انسانها موجودات پیچیده ایی هستند که فکر کردن درباره آنها مرا خسته و فرسوده، و گاهی هم عصبی می کند.
***************************************
اگه زیاد جالب نبود ببخشید
هول نده وحشی؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
دکترشریعتی، در صف برنج!!!
******************************************
در جنگ با امام حسین عمر بن سعد فریاد زد :اهل شام هستید ؟
.
.
.
جنتی پاسخ داد : په نه په !
رژیم گرفتیم فقط سالاد میخوریم.
*******************************************
پدر جان کنار وایسا خاکی نشی!
(مکالمه خداوند با جنتی زمانی که داشت حضرت آدمو خلق میکرد)
******************************************
یا ابوالفضل کتونیام نیست............ دکتر شریعتی در یکی از مساجد اسلامشهر
******************************************
سیاه نرمه نرمه! سیاه توبه توبه!
جنتی در حال مسلمان کردن بلال حبشی!!
******************************************
دوستان اگر مایل به همکاری هستید در قسمت نظرات همین پست جک ها و جملات خودرا بنویسید/ بنده میزارم تو پست ها البته جدید باشه ها!!!!
یه پسربچه کلاس اولی به معلمش میگه :
خانوم معلم من باید برم کلاس سوم
معلمش با تعجب میپرسه برای چی ؟
اونم میگه :
آخه خواهر من کلاس سومه اما من از اون بیشتر میدونم و باهوش ترم
توی زنگ تفریح معلمه به مدیر مدرسه موضوع رو میگه اونم خوشش میاد میگه بچه رو بیار تو دفتر من چند تا تست ازش بگیریم ببینیم چی میگه
معلمه زنگ بعد پسره رو میبره تو دفتر بعد خانوم مدیره شروع میکنه به سوال کردن
خوب پسرم بگو ببینم سه سه تا چند تا میشه اونم میگه نه تا
دوباره میپرسه نه هشت تا چند تا میشه اونم میگه هفتادو دو تا
همینجوری سوال میکنه و پسره همه رو جواب میده دیگه کف میکنه به معلمش میگه به نظر من این میتونه بره کلاس سوم
خانوم معلم هم میگه بزار حالا چند تا من سوال کنم
میگه پسرم اون چیه که گاو چهار تا داره اما من دو تا دارم؟
مدیره ابروهاشو بالا میندازه که پسره جواب میده :
پا
دوباره خانوم معلمه میپرسه:
پسرم اون چیه که تو توی شلوارت داری اما من تو شلوارم ندارم
مدیره دهنش از تعجب باز میشه که پسره جواب میده :
جیب
دوباره خانوم معلمه سوال میکنه:
اون چه کاریه که مردها ایستاده انجام میدن اما زن ها نشسته و سگ ها روی سه پا
تا مدیره بیاد حرف بیاره وسط پسره جواب میده :
دست دادن
باز معلمه سوال میکنه :
بگو ببینم اون چیه که وفتی میره تو سفت و قرمزه اما وفتی میاد بیرون شل و چسبناک
مدیره با دهان باز از جاش بلند میشه که بگه این چه سوالیه که پسره میگه:
آدامس بادکنکی
دیگه مدیره طاقت نمیاره میگه بسه دیگه این بچه رو بزارید کلاس پنجم
من خودم همه سوالهای شمارو غلط جواب دادم!