این داستان واقعا زیبا بود گفتم بذارمش اینجا!!
مرد وارد کافه شد، به سمت بار رفت و یک آبجو سفارش داد.
گارسون گفت: حتماً قربان حساب شما میشود یک سنت.
مشتری با حالت متعجب پرسید: فقط یک سنت ؟ بعد به منو نگاه کرد و پرسید: قیمت یک آستیک آبدار و یک بطری شراب چقدر میشود؟
گارسون جواب داد: یک دولار.
مشتری پرسید: مالک کافه کجاست؟
گارسون جواب داد: طبقه بالا پیش همسر من.
مشتری پرسید: اون در طبقه بالا چه کاری با همسر تو انجام میده؟
گارسون جواب داد: همون کاری که من با کاسبی اون انجام میدم!!!
پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است
پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است
پدر به نزد بیل گیتس می رود
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند
پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است
بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است
پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود
پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم
مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم
پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است
مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد
و معامله به این ترتیب انجام می شود
نتیجه اخلاقی: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی برگزینید
به خدا از روی همتون شرمندم ! نیم کیلو باش ولی مرد باش ! رانندگی بانوان در عربستان آزاد شد ! همیشه سعی کنید مشکلاتتون رو به دریا بسپارید ! هرچی فکر میکنم ببینم چه جور پایی مناسبه این کفشه عقلم به هیچ جا نمیرسه ! مرد که گریه نمیکنه خجالت بکش ! ابزار آلات بدن سازی در عصر حجر ! مسیر راه آهن شهر حیف نون اینا ! یه گربه ملوس و زیبا اصلانم آرایش نکرده مادر زادی اینجوریه ! عشوه شتری دیدین !؟ این مدل اسبشه ! به نظر شما آیا به مقصد میرسه !؟ فک کنم یه فاتحه براش بفستید بهتره ! عکس یادگاری نواده قاشق چنگال !